گل من محمد امینگل من محمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 14 روز سن داره

همه وجودم امین جان

امین و خواب ناز

الا لا لا ملوس مَلمَل                       که گهوارت چوب صندل لحافت چیت هندستون                   که بالشتت پر سیستون الا ای باد تابستون                         نظر کن سوی هندستون بگو بابا عزیز من                   ...
29 اسفند 1391

نوروز سال های گذشته

سال ٨٨ مهد کودک بچه های ایران، امین نقش تخم مرغ هفت سین رو داشت. (I'm an egg من یک تخم مرغ هستم) خانم مریم محقق پور مربی امین جون نوروز 1389 مهد کودک بچه های ایران (اینجا امین جون نقش رنگ آبی رو داشت. شعر پدر رو هم خوند.) سال 90 مهدکودک نرفتی رفتیم آتلیه عکس انداختیم.   نوروز 1391 (پیش دبستانی، مهد کودک بچه های ایران) امین جون نقش قصه گو رو داشت. خانم اصغری نقش پادشاه رو بهش داده بود ولی گل پسر گفته بود من دوست ندارم پادشاه باشم یه نقش دیگه به من بدید. بعد هم که نقش قصه گو رو بهش داده بودند گفته بود اصلاً نمیشه من بازی نکنم.   ...
28 اسفند 1391

سفره هفت سین

هفت سین امسال رو با کمک امین جون و بابا هادی درست کردم.     این هم هفت سین دریایی سال 1391 (مترسک کنار سنگ ها رو امین جون درست کرده)     ...
28 اسفند 1391

ماجرای هفت سین

پنج شنبه عصر با گل پسر رفتیم نمایش ماجرای هفت سن، سالن استاد هودی واقع در پارک آزادی، نمایش زیبایی بود. امین جون هم خیلی خوشش اومد. ماجرا از این قرار بود که خاله پیرزن رفت بازار، وسایل هفت سین رو بخره که کیفش رو گم کرد چون همه خاله پیرزن را می شناختند هر چی می خواست بهش دادند فقط آقای سرکه فروش سرکه به خاله نفروخت. و در آخر هم رسید به دو تا بچه که با هم بر سر کیف دعوا می کردند. به آنها دو تا سکه  داد و کیفش رو گرفت و رفت خونه، سفره هفت سین رو چید و خوابید. طبق معمول موقع اومدن عمو نوروز خوابش برد. عمو نوروز هم اومد دو تا سیب از سفره هفت سین برداشت و روی چادر خاله گذاشت و رفت. امین منتظر شروع نمایش خاله پیرزن و آ...
26 اسفند 1391

جشن سبزه ها

امروز روز آخر از سال تحصیلی ٩١ بود و مدیر مدرسه پدر - مادر ها رو برای جشن سبزه ها دعوت کرده بودند. از اونجایی که بابا هادی سر کار تشریف داشتند من به تنهایی در این جشن شرکت کردم و بسیار هم خوش گذشت چون عمو نوروز و حاجی فیروز هم تشریف آورده بودند.  به بچه ها پیک نوروزی دادند و معلم گرامی هم یه عالمه مشق شب برای ایام تعطیلات. و در آخر هم دست پسر جونمون رو گرفتیم و روانه منزل شدیم تا این ٢٢ روز تعطیلی رو با هم جشن بگیریم.   شازده پسر در کنار سفره های هفت سین کلاس ششمی ها آقا آروین آقای ابوالحسنی آقای دانیال راشید،‌آقای ماهان مهبدی آقای حسین رحیمی،‌ آقای بشیری ...
23 اسفند 1391

کتاب

کتاب خوب من یار مهربانم                   دانا و خوش زبانم گویم سخن فراوان               با آنکه بی زبانم پندت دهم فراوان                من یار پند دانم من دوستی هنرمند            با سود و بی زیانم از من مباش غافل               من یار مهربانم  «عباس یمینی شریف» من از ...
23 اسفند 1391

ماهی گلی

امروز مدیر امین جون زحمت کشیده بودند و به همه ی بچه های مدرسه دو تا ماهی گلی و یک کارت پستال حاجی فیروز داده بودند دست آقای کشاورز مدیر خوب مدرسه تلاش درد نکنه که با این کارشون به بچه ها یاد می دن که به سنت ها پایبند باشند. بابا هادی هم یه تنگ زیبا برای ماهی ها خرید ولی وقتی رسیدیم خونه امین جون خواب بود و نتونست ماهی هاشو داخل تنگ بندازه ما هم فقط آب ریختیم داخلش تا فردا صبج که بیدار شد ماهی هاشو داخل تنگ بندازه. این هم متن داخل کارت پستال: عیدت مبارک: خوشحالیم و شکر گزار به درگاه یکتای بنده نواز از اینکه این بهار هم هستی و هستیم تا دوباره بگوئیم، گل همیشه بهارم بهاران بر تو خجسته باد. این هم آرزوی زیبای آقای کشاورز ...
21 اسفند 1391

عیدی

امروز صبح امین قبل از اینکه بره مدرسه گفت مامان روی میزت یه چیزی برات گذاشتم  وقتی من رفتم مدرسه برو بردار. وقتی امین جون رفت اومدم دیدم... الهی قربونت برم پسر با محبت من   پروردگارا: در این روزهای پایانی سال به خواب عزیزانم آرامش، به بیداریشان آسایش، به زندگیشان عافیت، به عشقشان ثبات، به مهرشان وفا، به عمرشان عزت، به رزقشان برکت و به وجودشان صحت عطا بفرما. «آمین» ...
21 اسفند 1391

یک گام دیگر به سوی مستقل شدن

دیشب گل پسر من برای اولین بار با دست های توانای خودش ناخن هاشو کوتاه کرد و یک گام دیگر به سوی مستقل شدن برداشت. عشق منی گل پسر پسرم: بدترین کلمات: نمی توانم، نمی شود، نمی دانم است. پس در همه حال سعی کن از کلماتی همچون می توانم، می شود استفاده کنی. ...
20 اسفند 1391