گل من محمد امینگل من محمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 8 روز سن داره

همه وجودم امین جان

دوچرخه

1394/9/3 19:20
نویسنده : مامان فهیمه
609 بازدید
اشتراک گذاری

حکایت دوچرخه به چند سال پیش بر می گرده که از بابا خواستی برات دوچرخه بخره ولی بابا نتونست بخره. بنابراین من تمام تلاشم رو کردم و از پول هایی که بابت تایپ می گرفتم مقداری رو پس انداز می کردم تا اینکه 120000 هزار تومان ناقابل جمع کردم و یک روز عصر با هم رفتیم به سلیقه خودت یک دوچرخه سبز فسفری خریدی. به حدی خوشحال بودی که دوچرخه رو می بوسیدی. خونه قبلی حیاط نداشتیم فقط می تونستی داخل کوچه با بچه ها بازی کنی. خونه جدید هم تراس و انباری نداریم بنابراین مجبور شدیم به مدت 2 سال دوچرخه رو داخل انباری آقای کشاورز همسایه طبقه پایین بایگانی کنیم. تا اینکه امسال تابستون دلت برا دوچرخت تنگ شده بود و گفتی من دیگه کی باید با دوچرخم بازی کنم. بالاخره دوچرخه رو بعد از دو سال آوردیم بیرون و تعمیر کردیم. به مدت 2 هفته داخل پارکینگ با دوستات بازی می کردی تا اینکه دزد از خدا بی خبر اومد و دوچرخه تو را از داخل راهرو طبقه 4 و دوچرخه امیرمحمد دوستت رو از داخل پارکینگ برداشت و برد. غمگین خیلی ناراحت شدی. هر جا می رفتیم دوچرخه می دیدی آه می کشیدی غمناکو می گفتی مامان ممکنه دزده دوچرخه ی منو بیاره بزاره سرجاش متنظر

بابا که دید خیلی ناراحتی ما رو برد پارک آزادی، دو تا دوچرخه کرایه کرد. به مدت 1 ساعت با هم داخل پارک دوچرخه سواری کردین بعد هم بهت قول داد که امسال یه دونه بهتر از اون قبلی برات بخره چشمک

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

فاطمه^فائزه
5 آذر 94 20:50
آخ اخ دزد از خدا بیخبر خب پس خوش گذشته بهتون دوچرخه سواری انشالله بهترشو میخری پیش ما هم بیاین
مامان فهیمه
پاسخ
ممنون چشم حتما
الهام
7 آذر 94 23:22
سلام فهیمه جون ایشالا برای امین جون یه دوچرخۀ عالی بخرید اتفاقا ما هم دوچرخۀ علیرضا رو تو راهرو میذارم و اصلا نتونسته استفاده کنه دزدی هم که نگو چقدر زیاد شده! چند شب پیش یک نفر اومده بود و سه جفت کفش از ما که فقط چند بار استفاده شده بود رو از جلوی در برده بود! چیزی که تو این چند سال سکونت مون تو این ساختمون ندیده بودیم! حدود چهارصدتومن پول کفش هامون بود
مامان فهیمه
پاسخ
سلام الهام عزیزم حتما آره ما یه پسر معتاد تو ساختمون داریم و مطمئن هستیم اون برده ولی کاری از دستمون بر نمیاد. فدای سرتون ایشالا بهترشو بخرید
مامان سروش
13 آذر 94 14:47
سلام به آقا امین و مامان مهربونش خیلی ناراحت شدیم و سروش هم بعداز خوندن مطلب عصبانی شد و کلی از دست دزد از خدا بی‌خبر شاکی شد. و گفتش که اگه آقا امین اینجا بود می‌ذاشتم با دوچرخه خودم بازی کنه. انشاالله بهترشو که گرفتی خوبِ خوب ازش مراقبت کنی آقا امین.
مامان فهیمه
پاسخ
سلام اتفاقی هست که افتاده خواهر فقط باید بیشتر مواظب باشیم. عزیزم چقدر شما مهربونی ممنون گل پسر انشاالله
مامان زهره
30 آذر 94 10:32
سلام فهیمه جون خوبی گلم ماشاالله امین جون برای خودش مردی شده ببخشید دیر سر زدم امیدوارم روزگارتون تا ابد شاد وپراز سلامتی باشه پیشاپیش یلداتون مبارک وعمرتون درازوجاوید
مامان فهیمه
پاسخ
سلام عزیزم شما خوب هستین آقا پسر گلتون خوبه خدا رو شکر؟ ممنون شما لطف دارید به همچنین