گل من محمد امینگل من محمد امین، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

همه وجودم امین جان

روز معلم

امسال هم مثل سال قبل 15 نفر از مادرا پول گذاشتیم روی هم و برا خانم معلمتون هدیه ی ناقابلی تهیه کردیم. روز معلم هم اومدیم مدرسه و تقدیم ایشون کردیم. این هم عکس های روز معلم و هدیه های ناقابل ما  ربع سکه و سکه پارسیان عارفان علم، عاشق می شوند  بهترین مردم، معلم می شوند  عشق با دانش متمم می شود  هر که عاشق شد معلم می شود ...
14 ارديبهشت 1395

تولد آقا رضا

آقا رضا پسر دوست من اعظم خانم (هم کلاسی دوره دبیرستان) هستن. شهریور سال گذشته تولد این گل پسر بود و من و یکی دیگه از دوستامون هم دعوت بودیم. من و دو تا اعظم با هم، همکلاسی بودیم و الان امین و امیرحسین هم سن هستند و رضا یک سال بزرگتر از این دو تا هست.  امین و امیرحسین در حال انجام حرکات موزون   به گفته اعظم جون به خاطر علاقه شدید آقا رضا به ماشین، کیک این شکلی درست شده    باز هم حرکات موزون  این هم فیدل سگ آقا رضا که متأسفانه چند روز بعد از تولد دزدیده شد. «رضا جان تولد مبارک» شب خیلی خوبی بود اون شب، امین و ر...
28 فروردين 1395

اسفند 94

طبق معمول اسفند ماه مشغول خونه تکونی، درست کردن هفت سین، خرید و ... بودیم خلاصه حسابی سرمون شلوغ بود. تو کارهایی که ذکر شد گل پسر هم خیلی کمک حال من بود.    خونه تکونی  درست کردن رنگ سبز از ترکیب رنگ آبی و زرد برای برگ های درخت نارگیل  این هم هفت سین امسال که به خاطر مشغله ی زیاد روزهای آخر با عجله درست کردیم و چون وقت نداشتیم 4 تا میمون بیشتر درست نکردیم.  بابا هادی هم در فراهم آوردن وسایل هفت سین سهم بسزایی داشت. اون صندوقچه که سمت راست مشاهده می کنید پر از سکه های 200 تومنی هست که جمعاً 40 هزار تومن می شد. بابا هادی همه رو از بانک گرفته بود. خریدن گل از گل کده دوست ب...
24 فروردين 1395

تولد

« عزیزترینم تولدت مبارک » بازم شادی و بوسه، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمیشه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا  وجود پاکت اومد تو جمع خلوت ما  تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز  از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا  کادوی بابا هادی به گل پسر کادوی من به امین جون این هم خانم سعادت همسایه ی مهربونمون برات درست کرده بود. چون خودت خواستی تابستون برات جشن بگیریم که بتونی دوستات رو دعوت کنی ما هم کیک نخریدیم. ایشالا تابستون برات کیک می خریم و دوستات رو دعوت می کنیم. ...
24 فروردين 1395

دوچرخه

حکایت دوچرخه به چند سال پیش بر می گرده که از بابا خواستی برات دوچرخه بخره ولی بابا نتونست بخره. بنابراین من تمام تلاشم رو کردم و از پول هایی که بابت تایپ می گرفتم مقداری رو پس انداز می کردم تا اینکه 120000 هزار تومان ناقابل جمع کردم و یک روز عصر با هم رفتیم به سلیقه خودت یک دوچرخه سبز فسفری خریدی. به حدی خوشحال بودی که دوچرخه رو می بوسیدی. خونه قبلی حیاط نداشتیم فقط می تونستی داخل کوچه با بچه ها بازی کنی. خونه جدید هم تراس و انباری نداریم بنابراین مجبور شدیم به مدت 2 سال دوچرخه رو داخل انباری آقای کشاورز همسایه طبقه پایین بایگانی کنیم. تا اینکه امسال تابستون دلت برا دوچرخت تنگ شده بود و گفتی من دیگه کی باید با دوچرخم بازی کنم. بالاخره دوچرخ...
3 آذر 1394

تخت جمشید

مدتی بود دوست داشتی تخت جمشید رو از نزدیک ببینی به خاطر اینکه معلمتون در مورد اونجا براتون صحبت کرده بود. هر جمعه به بابا می گفتی ولی نمیشد تا اینکه جمعه اول ماه محرم، اول رفتیم دارالرحمه بعد غذا گرفتیم و رفتیم تخت جمشید.  آسمان زیبای تخت جمشید  لطفا ادامه مطلب آرامگاه اردشیر سوم بعد از تخت جمشید رفتیم مزرعه ی دخترخاله ی مادرجون (مادر خودم) این هم سلفی هایی که با طناز جون گرفتی امین و سینا داداش طناز  ...
24 آبان 1394

حلزون

چند روزه یک حلزون کوچولو مهمان خونه ی ما شده و من و بابا هادی خیلی خوشحالیم چون حسابی گل پسر ما رو سرگرم کرده. حلزون کوچولو رو هنگام شستن فلفل دلمه ای دیدم. از لونش بیرون اومده بود و داشت روی فلفل حرکت می کرد اولین بار بود یک حلزون رو از نزدیک می دیدم و  من بیشتر از امین شوق و ذوق داشتم  امین هم سریع براش یک خونه و تخت خواب درست کرد. یک بشقاب آب کرد و مقداری سبزی براش گذاشت. اسم اون هم گذاشت لَری (برگرفته از گَری، کارتون باب اسفنجی)  بعد تو اینترنت سرچ کرد که غذای حلزون ها چیه. سریع رفت از مغازه سر کوچه غلات صبحانه خرید براش آورد ولی نخورد. یک تکه کوچولو سیب براش گذاشت سریع شروع کرد به خوردن سیب، خیلی بامزه بود آب...
18 آبان 1394

بوی ماه مهر

امین جان امروز با شوق و ذوق فراوان روانه مدرسه شدی و من و پدرت همراهیت کردیم. از اینکه دوستات رو بعد از چند ماه می دیدی خیلی خوشحال بودی. معلم امسالتون خانم ایروانی هست. ظهر که اومدم دنبالت خیلی خوشحال بودی و می گفتی معلمم رو خیلی دوست دارم آخه خیلی مهربونه.  ...
1 مهر 1394