مامان من حوصلم سر رفته
هر روز صبح ساعت 6 با امین گلی و عمه گیتی میریم پیاده روی
دو تا کشک از داخل کیف من برداشتی و توی لپت جاسازی کردی
امروز با اسکیت اومدی
بعد که بر گشتیم صبحانه خوردی و خوابیدی. من رفتم کلاس وقتی برگشتم دیدم بیدار شدی و داری فیلم
تماشا می کنی. به محض اینکه من اومدم گفتی مامان ریحانه زنگ زده بیاد خونمون گفتم مامانم نیست
الان برم دنبالش، بعد از اومدن ریحانه خانم رفتین داخل بالکن ماسه بازی
این هم مسجدی که درست کردید.
این هم گنجی که داخل ماسه ها پیدا کردی
ظهر موقع ناهار ریحانه خانم رفت، ناهار خوردی و با برج هیجان چند تا برج درست کردی
بعد از اون در نقش آهنگساز، چند تا آهنگ ساختی
بعد 2 ساعت خوابیدی به محض اینکه بیدار شدی رفتی دنبال ریحانه خانم، با دختر عموش عسل
اومدن رفتین ماسه بازی، این هم قلعه ای که با هم درست کردین
ساعت 7، توپ بازی کردین. چون سر و صدای زیادی راه انداخته بودین گفتم همه ی توپها رو جمع کنید و
یه بازی دیگه کنید. ولی ریحانه و عسل رفتن خونشون، 5 دقیقه بعد اومدی گفتی مامان حوصلم سر رفته.
سریع شن های داخل وان رو جمع کردم، وان رو بردم داخل حمام و ....
اینجا هم سرت رو می کردی زیر آب بعد به من می گفتی مامان بشمار ببین تا چند می تونم زیر آب بمونم.
بعد هم بازی با توپ و کاسه که می کردی زیر آب و با سرعت زیاد بر می گشت روی آب و خوشت میومد.
بعد از بیرون اومدن از حمام شام خوردی و با سر قابلمه فرفره بازی کردی
وقتی بابا هادی از سر کار اومد با بابا شطرنج بازی کردی.
بعد از اون هم برای خودت خونه درست کردی ولی نمی خوابیدی و می گفتی مامان حوصلم سر رفته.
به نظر شما من چیکار کنم که حوصله ی این گل پسر سر نره؟