بازار وکیل
دیروز با هزار قربون صدقه امین رو راضی کردم که با من بیاد بازار وکیل. می گفت چون طناز هست من نمیام اگه بیام طناز منو بیچاره میکنه (خوشم میاد طناز جون از همین الان به امین زهر چشم نشون داده) بازم ما با دو تا بچه ی آروم رفتیم بازار چشمتون روز بد نبینه خیلی خوش گذشت در آخر من اینجوری بودماز بس این دو تا ساکت بودن
اینجا هم امین جون یه دستبند با پولهای داخل قلکش که آورده بود برا طناز جون خرید.
این هم دستبند که خودش دست طناز خانم کرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی