گل من محمد امینگل من محمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 1 ماه سن داره

همه وجودم امین جان

پرنده ی بینوا

1393/7/12 8:36
نویسنده : مامان فهیمه
455 بازدید
اشتراک گذاری

امین جون با امیر حسین نوه ی یکی از ساکنین آپارتمان دوست شده و بیشتر وقت ها با هم میرن پارکینگ و دوچرخه سواری و اسکیت بازی می کنن یه روز که با هم رفته بودن پایین بازی کنن یه قمری پیدا کرده بودن0164.gif و به پدربزرگ امیر حسین 0158.gifگفته بودن براشون بیاره بالا خلاصه چقدر بحث کردن سر این پرنده0499.gif که مال کی باشه از اونجایی که بخت با امین یار بود امیرحسین مظلوم آلرژی داشت و نمی تونست پرنده رو نگه داره بنابراین امین با خودش آوردش خونه که چند روزی باهاش بازی کنه و لذت پرنده داشتن رو بچشه بعد اگه سیر شد بده به امیرحسین ولی چشمتون روز بد نبینه از بس با این بینوا بازی کرد دیگه جونی براش نمونده موند. قمری بیچاره نمی تونست رو پاهاش بایسته و مدام به قفس می خورد.0219.gif چند روز که گذشت خسته شد و قمری رو داد به امیر حسین فردای اون روز وقتی سراغ قمری رو گرفت پدربزرگ امیر حسین گفت که قمری مرده.0247.gif

امین در حال درست کردن گودال برای قمری

امین و امیرحسین دارن برا قمری قصر درست می کننخندونک

این هم قصر باشکوه آقای قمری

این هم جای خواب قمری

در ضمن این چند روزی که قمری خونه ی ما بود اصلا خونمون به هم ریخته نشد،0220.gif نه جایی نون و آب ریخته بود (اصلاً ) نه قمری هر جا دلش می خواست از اون کارا می کرد. (اصلاً) نه پر ریخته بود (اصلاً) خلاصه خیلی قمری تمیزی بود. کلافهکلافهکلافهکلافه

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

الهام
12 مهر 93 12:09
قمری بیچاره آخه چرا؟ حالا حتما امین جون خیلی دلتنگش شده چه بساطی هم براش درست کردند جای خوایش واقعا راحت بود چه میهمان نواز.کاش من قمری بودم میومدم خونه تون امین از من این گونه پذیرایی می کرد.
مامان فهیمه
پاسخ
آره الان میگه برام طوطی بخرید آخه قبل از قمری هم طوطی می خواست ما براش نخریدیم وقتی قمری رو آورد گفتیم خوبه با این که بازی کنه می فهمه جای پرنده توی خونه نیست ولی متأسفانه دست بردار نیست میگه طوطی برام بخرید. آره برا خودشون جیلیون می زدن من هم هیچی نمی گفتم آخه بچه ها گناهی ندارن بعد که قمری رو داد به امیر حسین خونه رو تمیز کردم. خاله جون قدمتون به روی چشم شما که ما رو قابل ندونستید تشریف نیاوردید خونمون ایشالا سفر بعدی به شیراز در خدمتتون هستیم. الهام جون ممنون که اطلاع دادید ولی همه چی درسته نمی دونم چرا این طوری شده
الهام
16 مهر 93 17:41
فدای محبتت امین جون ایشالا تو سفر بعدی سعی می کنم بابای علیرضا رو نیاریم که دیگه تعارف بازی در نیاره ولی شما حتما اومدید تهران تشریف بیارید
مامان ترنم
18 مهر 93 7:59
چه پذيرايي گرمي از قمري داشتين. اگه من بودم كه همون روز اول اين شكلي مي‌شدم.