گل من محمد امینگل من محمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

همه وجودم امین جان

تعطیلات نوروز

1392/2/1 19:52
نویسنده : مامان فهیمه
586 بازدید
اشتراک گذاری

روز 27 اسفند آقا امین با آقای پدر رفت آرایشگاه و با موهای مرتب و سشوار کشیده اومد خونه.

روز 30 اسفند امین جون رو بردیم آرایشگاه موهاشو مرتب کردیم بعد رفتیم آتلیه عکس گرفتیم. بعد از

اینکه اومدیم خونه من هدیه ای رو که براش خریده بودم بهش دادم  (برج تعادل و دو تا CD)

خیلی خوشحال شد و تشکر کرد.

روز 30 اسفند رفتیم خونه آقاجون بعد از اونجا با خاله مرضیه حرکت کردیم به سمت یزد. آباده که رسیدیم

رفتیم رستوران هخامنش شام خوردیم اونجا هم با چند نفر که از لرستان اومده بودند عکس گرفتی برای

پروژه ای که باید برای مدرسه تهیه می کردیم.

اینجا هم طناز  رو به زور گرفتی که من عکس بگیرم.

شب ساعت 10 رسیدیم یزد و سریع یه خونه گرفتیم. صبح که صبحانه می خوردیم طناز جون به زور یقه

ی امین رو گرفت و بهش می گفت باید بیای کنار من روی پای مامانم بنشینی امین هم تسلیم

شد، رفت  روی پای خاله نشست.

بعد از صبحانه آماده شدیم رفتیم میدان امیر چقماق.

بعد از دیدن بازارها رفتیم ناهار خوردیم و بعد از اون هم رفتیم بافت قدیمی یزد که واقعاً زیبا بود و لذت

بردیم.

خانه کاظم شکوهی

مسجد جامع یزد

زورخانه پهلوان یزدی

حمام (رستوران سنتی) ابوالمعالی

زیارتگاه سید ابن طاووس که به دعوت یک آقا کوچولو که مادرش اونجا چای درست کرده بود رفتیم داخل و

چای نوشیدیم. دستشون درد نکنه بعد از اون همه پیاده روی واقعاً چسبید.

کوچه های قدیمی یزد

در همه ی خونه ها در زدی البته داخل خونه ها کسی زندگی نمی کرد.

زندان اسکندر

خمره قدیمی داخل حیاط زندان

آتشکده

اینجا سکه از بابا گرفتی که بندازی داخل حوض جلوی ساختمان آتشکده و از بابا خواستی که سکه

انداختن با دو انگشت رو بهت یاد بده، بابا هم یادت داد و سریع یاد گرفتی.

باغ دولت آباد

روز دوم فروردین حرکت کردیم به سمت اصفهان، ظهر رستوران دلفین ناهار خوردیم. امین و طناز هم

حسابی بازی کردند.

امین با آدامس ریش درست کرده.

عصر رسیدیم نائین شهر، امین و طناز رو بردیم پارک

بین راه امین سوار اسب و شتر شد بعد هم از خستگی داخل ماشین با آقا شیر خوابش برد.

شب رسیدیم اصفهان، تمام هتل ها پر بود مجبور شدیم باز خونه بگیریم. چون اصفهان خیلی شلوغ بود

نتونستیم جاهای دیدنی زیادی رو ببینیم. فقط رفتیم میدان نقش جهان با سی و سه پل، من با امین

رفتیم هشت بهشت ولی چون شلوغ بود، از اونجا حباب ساز برای امین خریدم و برگشتیم پیش خاله اینا.

این هم سی و سه پل که متأسفانه آب نداشت و به جای آب مردم از زیر پل ها رد می شدند.

میدان نقش جهان

از اینجا هم ساعت و صندوقچه خریدی. بعد از اینکه اومدیم شیراز هر کی رو می دیدی می گفتی

اصفهان خیلی چیزهاش ارزونه من یه صندوقچه گرفتم 8 هزار تومن یه ساعت هم گرفتم 4 هزار تومن

خیلی ارزونه نه؟

 

خونه ای که اصفهان گرفته بودیم امین لباس بابا هادی رو پوشید، تکنو کار کرد.

روز چهارم فروردین حرکت کردیم به سمت شیراز،شب ساعت 12 خونه بودیم. روز پنجم برای ناهار خونه

خاله فرزانه بودیم و بعداز ظهر هم می خواستیم بریم خونه عموهام و خاله هام گفتی من می خوام برم

خونه مادرجون ولی چون کسی اونجا نبود با ما اومدی وقتی رفتیم همه بهت عیدی دادن از اونجایی که تو

هم پول دوستی خوشحال شدی، بعدش که تمام شد گفتی مامان هیچ کس دیگه نمونده بریم خونشوننیشخند

روز ششم فروردین عمو مهدی از بوشهر تماس گرفت و دعوتمون کرد بریم اونجا، ما هم دوباره وسایلمون

رو جمع کردیم و عازم بوشهر شدیم. شب ساعت 10 رسیدیم.

امین با امیر محمد (پسر عمو)

 روز هفتم رفتیم موزه مردم شناسی بعد هم رفتیم کنار دریا

 امین و مرد بوشهری

مرد زغال فروش

 امین در حال بالا آوردن دلو خالی از آب از درون چاه

امین در حال آفتاب گرفتن

گل پسر با تلاش زیاد تونست یه چاله درست کنه وقتی می خواستیم از اونجا بریم آب دریا رفته بود پایین

و ما با آبی که داخل چاله بود پاهامون رو شستیم. دست گل پسر درد نکنه که دور اندیشه

روز هشتم رفتیم موزه دریا و دریا نوردی و عصر هم رفتیم ساحل شنی شغاب

با تلاش زیاد رفتیم بالای زیر دریایی ولی نتونستیم بریم داخل

 

زیردریایی حمل غواص ها

عمارت کلاه فرنگی بوشهر

مسابقه دوی پدر و پسر

قایق سواری در خلیج فارس

بعد از تمام شدن بازی هم ظرفی رو که بهت داده بودم بازی کنی پر از ماسه کردی و گذاشتی پشت

ماشین که تو خونه هم ساحل درست کنی.

ماشین بازی پسر عموها

امین در حال جمع کردن صدف

ظهر هم کازرون ناهار خوردیم.

 

روز نهم تا دوازدهم هم مهمان داشتیم و رفتیم خونه فامیل بابا هادی

روز سیزده بدر هم با آقا جون و خاله رفتیم سر زمین دایی آقای فلاح خیلی هوا خوب بود.

بعد از اینکه از آب اومدی بیرون سردت شده بود رفتی زیر پتو خوابیدی

روز چهاردهم و پانزدهم هم من  پروژه آقا امین رو نوشتم بابا هادی کاردستی براش درست کرد خودش

هم تکالیفشو با هزار خواهش و تمنا انجام داد واقعاً خسته نباشی پسر گلم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان ایمان جون
16 فروردین 92 11:45
امین جون خوش به حالت چه تعطیلات پر باری داشتی
همیشه به گردش و تفریح عزیزم,خریدات هم خیلی قشنگه مبارکت باشه گل پسر
دست مامان بابای مهربونت هم درد نکنه.
موفق باشید


آره واقعاً، امسال مارکوپولو شده بودیم. جای شما هم خیلی سبز بود.
مامان ترنم
17 فروردین 92 11:45
رسيدن به خير عزيزم.
واقعا چه عيد خوبي و چه تعطيلات پر باري داشتي. هميشه به سفر باشي گلم.

چه عكسهاي قشنگي هم انداختين.
خوش به حال امين جون با اين بابا و مامان مهربون و سرزنده.


ممنون خاله جون، جای شما خیلی سبز بود.
الهام مامان علیرضا
18 فروردین 92 12:04
وای عزیزم چقدر بهتون خوش گذشته...ایشالا همیشه خوش باشید.
نمیدونستم اهل شیراز هستید الان می فهمم چرا بیشتر از همه با شما دوست شدم دوران تحصیلم در تهران با دو نفر خانم شیرازی هم خونه شدم و واقعا بهم خوش گذشت. بین هم کلاسی هام هم یه خانم شیرازی داشتیم که هنوز هم باهاش در ارتباطم!!!!
منم شیراز و خیلی دوست دارم وبعدش یزد رو. واقعا از قدم زدن تو بافت تاریخی یزد لذت می برم تا به خال سه بار رفتم یزد و هر سه بار همه جا رو گشتم و هنوز هم علاقه دارم تو یزد بگردم...
بوشهر نرفتم نمیدونستم اینقدر گشتن تو بوشهر هم خوش میگذره...
ایشالا همیشه خوش باشید.


ممنون شما لطف دارید خانم گل، تشریف بیارید شیراز در خدمتتون هستیم. آره واقعاً بافت قدیم یزد آدم رو به زمان های قدیم می بره جاتون خیلی سبز بود حسابی لذت بردیم. ایشالا قسمت بشه دوباره برید اونجا و لذت ببرید.