گل من محمد امینگل من محمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

همه وجودم امین جان

امین میگه:...

1392/1/31 13:18
نویسنده : مامان فهیمه
370 بازدید
اشتراک گذاری

امین میگه: مامان من می خوام در آینده با طناز ازدواج کنم.تعجب

من میگم: دوسش داری؟

امین میگه: آره خیلی باحاله، الان باهاش بازی می کنم وقتی بزرگ شدم باهاش ازدواج می کنم البته اگه خاله راضی باشه.قلب

طناز خانم عزیز خاله

امین میگه: مامان من برم پایین با نازنین و نگین بازی کنم؟

من میگم: نه تا امتحانات تمام نشه نمی تونی بری پایین.

امین میگه: ای خدا از دست شما چه کوفتی کنم، کوفت بادمجون کنم؟ تعجب (کلمه های جدید که از بچه

های مدرسه یاد گرفته)

امین میگه: مامان کدوم شغل ها درآمد بیشتری دارند.

من میگم: دندونپزشکی

امن میگه: خب من می خوام دندونپزشک بشم. بعد یه ماشین شاسی بلند با یه مگان با یه L90

بخرم بعد شما و بابا رو هم سوار کنم آخه اونوقت شما پیر شدید نمی تونید رانندگی کنید  من  می

برمتون گردش. ماچ

«رفتیم دندونپزشکی، یه پسر بزرگتر از امین با مامان بزرگش اومده بودند اونجا»

امین میگه: مامان وقتی من به سن این بچه برسم تو هم مثل مامان اون اینقدر پیر میشی ؟خنده

من میگم: نه مامان جون این مامانش نیست مامان بزرگشه.

امین:

 

«به امین جون یاد دادم که از کلمه بدبخت استفاده نکنه به جای اون بگه خوشبخت»

امین میگه: خدایا من بدبخت نه نه من خوشبخت از دست شما چه کوفته مرضی کنم.خنده

 

 

 امین میگه: مامان شما دوست داشتی چیکاره بشی؟

من میگم: دکتر

امین میگه: پس چرا نشدی؟

من میگم: تنبلی کردم.

امین میگه: مامان شاید من هم تنبلی کنما. متفکر

 

 

 امین به خاله مرضیه میگه: خاله کرمان کرم زیاد داره؟

خاله میگه: نه

امین میگه: من فکر می کردم کرمان جاییه که کرم زیاد داره.قهقهه

 

 

من میگم: دلم برا وندا تنگ شده.

امین میگه: اسم وندا رو نیار که اشکم در میاد. ناراحت

من میگم: چرا؟

امین میگه: خب دلم تنگ شده براش ماچ

اینم وندا خانم عزیز عمه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان ترنم
1 اردیبهشت 92 7:51
عاشق اين جملش شدم " مامان شاید من هم تنبلی کنما"
واقعا پست باحالي بود كلي خنديدم از دست اين پسر شيطون بلا.
آخه خاله اين همه حرفهاي بانمك رو از كجا مياري تو وروجك؟؟


می بینی خاله جون، منم تو همینش موندم که این حرفها رو از کجا میاره.
مامان ترنم
1 اردیبهشت 92 7:58
مي‌بينم كه ديگه تصميم مهم زندگيت رو گرفتي عزيزم.
خوبه ، خوشم اومد ، خوش سليقه هم هستي . طناز خيلي خوشگله،
اونوقت خاله فكر نمي‌كني بايد با مامان و بابا يه مشورتي مي‌كردي.
قديما بچه‌ها حداقل يه صلاح و مشورتي با بزرگترها مي‌كردن ، به خداااااااااااا


خاله جون، وقتی طناز جون به دنیا اومد اول بابا هادی گفت که این عروس خودمه. منم فکر کردم دیدم بابا هادی راست میگه هم خوشگله، هم میشناسیمشون، با هم بزرگ میشیم، با روحیات هم آشنا هستیم. دیگه چی بگم؟
الهام مامان علیرضا
1 اردیبهشت 92 18:33
سلام فهیمه عزیزم
تازه از دانشگاه رسیده بودم و خیلی خسته بودم
طبق معمول اول از همه وبلاگ امین جون و آوردم و خوندمو کلی خندیدم...
خستگیم در رفت عزیزم
مرسی.
دوستتون دارم.
راستی وبلاگتون خیلی بد باز شد یهو نگران شدم نکنه مسدود شده باشه...تو یکی از پست های قبلیت عکس بدحجاب دیدم حظفش کن که یه وقت وبلاگ امین جون مسدود نشه که ما دق می کنیم


سلام، خاله جون شما لطف دارید.ما هم شمارو خیلی دوست داریم شیطنت های گل پسرتون بهمون انرژی میده برعکس این که انرژی رو از شما میگیره.
خواهر کدوم عکس من بدحجاب بود نمیدونم کدومه
مامان حسین جون
4 اردیبهشت 92 12:37
سلام این پستتون خیلی جالب بود لبخند به رو لبام آورد امیدوارم امین جون تنبلی نکنه ودندانپزشک بشه راست میگیا این کوفت مرضم که شده اصطلاح ایم بچه هااااا


ایشالا که همیشه گل لبخند به روی لباتون شکوفا بشه. ممنون از دعای خوبتون.
مامانی مهرزاد
9 خرداد 92 15:16
چه گل پسر شیرین زبونی .کلی باحرفاش منو خندوند. خدا براتون حفظش کنه .و در همه امور زندگیش موفق باشه .



ممنون از لطفتون، به همچنین آقا مهرزاد شما