چهارشنبه سوری
امسال هم طبق معمول قبل از چهارشنبه سوری درخواست ترقه کردی و من هم
از پسر یکی از بچه های آموزشگاه برات ترقه خریدم و باز هم طبق معمول با نق
زدن گل پسر مواجه شدم مبنی بر اینکه این ترقه ها کمه ولی کو گوش شنوا
شب چهارشنبه سوری هیچ کدوم از خاله ها نتونستن بیان بنابراین خودمون سه
تا عازم شدیم تا هر جا آتیش برپا بود بپریم و تو هم ترقه هاتو بزنی خدا رو شکر
سر کوچه یه خونواده باحال آتیش برپا کرده بودن و درهای ساختمان بغلیشون رو
آتیش می زدن (البته خونه رو خراب کرده بودن برا آپارتمان سازی)
بعد از نیم ساعت ساره جون و عمو مجتبی هم اومدن همگی از رو آتیش پریدیم و
تو هم ترقه هاتو زدی، همین که خواستیم برگردیم خونه باز شروع کردی نق زدن
که من اصلا خوشحال نیستم چون ترقه هام کم بود، بازی نکردم، آتیش بزرگ
دوست دارم، چرا هماهنگ نکردین بریم باغ، چرا منو جای دیگه نمی برین
کلاه پوشیدی زیر بارون خیس نشی
اون پلاستیک هم که تو دستت هست داخلش ترقه ی کبریتی بود