نوروز 94
امین جان من هر سال خودم هفت سین درست می کنم و تو هم در حد توانت بهم
کمک می کنی مثلا سمت چپ کلاه ببعی کار خودته یا اون ببعی سمت راست که
یکی از انگشترهای منو به عنوان تاج گذاشتی رو سرش گفتی این مادر هست باید
تاج داشته باشه الان افتاده یا اون بیلچه ی کنار حوض رو که محمد بهت داده بود
گفتی مامان بزاریم تو مزرعه خیلی باحاله خدایی هر کی هم می اومد خونمون می
گفت این بیلچه رو از کجا آوردین چقدر باحاله
برا درست کردن تخم مرغ ها هم خیلی کمکم کردی. هم چنین رنگ کردن مخروط
هایی که بابا هادی و بیتا جون برام جمع کرده بودن.
امسال می خواستیم ماهی نخریم چون ماهی اصلا تو سفره ی هفت سین ایرانی
ها نبوده و از فرهنگ چین وارد کشور ما شده. سالیانه 5 میلیون ماهی گلی تو
سفره های هفت سین ایرانی ها می میره ولی مدرسه دو تا ماهی گلی بهت داده
بود که همون روز اول یکی از ماهی ها مُرد و یکی دیگه از اونا هم یک روز قبل از
سیزده به در مُرد.
اون خونه ای که تو مزرعه می بینی داخل یه شب خواب بود که وقتی من بچه
بودم بابام از مشهد خریده بود. چند سال پیش که رفته بودم کمک مادرجون خونه
تکونی کنیم تو از مادرجون شب خواب رو گرفتی گفتی این برا من باشه مادر جون
هم بهت داد. با شب خواب خیلی بازی کردی و از بس خاموش - روشن کردی لامپ
هاش سوخت من هم قاب دورش رو درآوردم و از خونه و اون آهویی که داخلش بود
هر سال برا سفره های هفت سینم استفاده می کنم این هم هفت سین سال مار،
که باز هم از این خونه استفاده کرده بودم.