گل من محمد امینگل من محمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 26 روز سن داره

همه وجودم امین جان

روز جمعه با بابا هادی

خدا رو شکر دیروز عصر که امین جون برگشت خوشحال بود چون با بابا هادی رفته بودن گشت و گذار توی جنگلهای بمو که کنار شرکت بابایی هست. این هم عکس چند تا قوچ ناقلا   امین برای اولین بار قندیل دیده و حسابی خوشش اومده. بابا هادی می گفت که می خواست قندیل ها رو بیاره خونه نشون من بده                       آخر شب هم امین جون از بابا هادی به خاطر اینکه یه روز خوب با هم داشتن تشکر کرد و خسته ی خسته رفت  تو رختخواب .     آرزویت را برآورد میکند ، آن خدایی که آسمان را برای خنداندن گلی میگریاند . . . ...
21 دی 1392

باز هم برف

از روز سه شنبه تا حالا امین جون تعطیله و مدرسه نرفته. دیروز که پنج شنبه بود حسابی کلافه شده بود و می گفت مامان دیگه برف نمی خوام کاش برف نیاد و بتونم برم مدرسه آخه تو خونه خیلی حوصلم سر میره. امروز هم با بابا هادی رفته شرکت . خدا کنه بهش خوش بگذرده وگرنه وقتی عصر بگرده حسابی نق میزنه و من هم که حوصله آدم های نق نقو رو ندارم. روز دوشنبه از مدرسه که برگشت  سریع رفت  پایین با امیر رضا و امیر علی برف بازی . من هم هر از گاهی از داخل آیفون نگاهشون می کردم  ولی دلم طاقت نیاورد رفتم پایین بهشون گفتم بیاد داخل حیاط بازی کنید اوناهم آدم برفی که داشتن درست می کردن بغل کردن و با خودشون آوردن داخل حیاط تا بتونن کاملش کنن. ...
20 دی 1392

کریسمس مبارک

  عید است و شادی نه عید نوروز جشن مسیحاست نامش , کریسمس آغوش مریم نوری مبین است بس می درخشد آن روح ماهش بلبل زشادی با صد ترانه بر شاخه شاخه هی می زند پر فصل زمستان چه نوبهاری است دشت و دمن شد با غنچه زیبا شبنم به گلها ناز است و غلطان رویایی گشته است دنیای گلها تن پوش روشن هرجا صفا یی است از سوز سردی آنجا نمایان صد لاله در باغ بر سبزه حالی است این لطف و رحمت از آن الله است      کادوی کریسمس امین جون چون رنگ سبز خیلی دوست داری برات خریدم.  ...
13 دی 1392

برف

    برف آمده شبانه رو پشت‌بام خانه برف آمده رو گل‌ها رو حوض و باغچه‌ی ما زمین سفید هوا سرد ببین که برف چها کرد رو جاده‌ها نشسته رو مسجد و گلدسته برف قاصد بهاره زمستان‌ها می‌باره سلام سلام سپیدی! دیشب ز راه رسیدی؟ شاعر:پروین دولت‌آبادی   اولین برف زمستان 92   امین جون که راضی نشد و به بابا هادی  گفت باید منو ببری سپیدان، این خیلی کمه نمی تونم بازی کنم. بابا هادی هم قول داده امین جون رو ببره سپیدان       ...
13 دی 1392

نامه

  روز یکشنبه عصر بیدار که شدم پاکت سبز رنگی رو روی میز دیدم. برداشتم باز کردم، دیدم  نامه  امین گلی داخلشه که برای من نوشته بود. در اون لحظه حس خیلی قشنگی داشتم . «حس زیبای مادر بودن »      پاکت نامه هم امین جون خودش درست کرده متن نامه   متن نامه به زبان امین مادر گلم دوستت دارم. عزیزِ دلم. تو همیشه به من کمک می کردی و من هیچ کاری نمی کردم. و همش به فکر بازی و فیلم بودم. من همیشه تنبلی می کردم و تو را اسبانی (عصبانی) می کردم. من پسر بدی بودم مرا ببخش. من در تمام امرم (عمرم) مادری به این خوبی نداشتم. منو ببخش. تو مادر خوبی هستی و بود...
4 دی 1392

بازی های تابستان

تابستانی که گذشت هر روز از ساعت 1 تا 3 من و امین با هم بازی می کردیم. (من که اصلاً کار نداشتم. بیکار در خدمت امین جون بودم  اگر یه روز هم نمی تونستم بازی کنم. امین می گفت شما که منو دوست نداشتید چرا منو به دنیا آوردید )  چشمتون روز بد نبینه اگه حواسمون پرت می شد و دومینو ها می ریخت اونوقت   امین متفکر     امین فراری از دوربین  تقریباً تمام گوجه های مزرعه ی آقا جون رو با شمع کباب کرد    مجتمع زیتون     چقدر حال میده خونه بهم ریخته باشه ما بچه ها هم از فرصت استفاده کنیم.    امین و بابا هادی در حال رفتن به استخر ...
30 آذر 1392

یلدا

        واژه «یلدا» به معنای «زایش زاد روز» و تولد است. ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر می‌شوند و تابش نور ایزدی افزونی می‌یابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می‌خواندند و برای آن جشن بزرگی برپا می‌کردند و از این رو به دهمین ماه سال دی (دی در دین زرتشتی به معنی دادار و آفریننده) می‌گفتند که ماه تولد خورشید بود.    مهدکودک بچه های ایران، خانم دامیار (امین اولین نفر سمت راست)        خانم اصغری ...
30 آذر 1392

پسرم...

پسرم به یاد داشته باش   نبردهای زندگی همیشه به نفع قویترین ها پایان نمی پذیرد بلکه دیر یا زود برد با آن کسی است که بردن را باور دارد.    یا سخنی داشته باش دلپذیر ، یا دلی داشته باش سخن پذیر . .   بجای آنکه فکر کنیم که چرا گل ها خار دارند به آن فکر کنیم که چرا خارها گل دارند.     نه طوطی باش که گفته دیگران را تکرار کنی و نه بلبل باش که گفته خود را هدر دهی     یا چنان نمای که هستی، یا چنان باش که می نمایی     خوشبختی از آن کسی است که در پی خوشبختی دیگران باشد.   اگر سخن چون ن...
27 آذر 1392

اتفاقات اخیر

کاردستی پسر هنرمند من وقتی تازه اومده بودیم خونه جدید امین می ترسید تنها بخوابه یه شب دیدم صداش نمیاد رفتم تو اتاقش دیدم شب خوابشو روشن کرده خوابیده   بیچاره خانواده آقای کشاورز که طبقه پایین خونه ما زندگی می کنن  (البته عذرخواهی کردیم ولی گفتند اصلا صدا پایین نمیاد) پارک آزادی،‌امین جون و طناز خانم  چون دوست داره خودش موهاشو کوتاه کنه ،‌قیچی با شونه بهش دادم حسابی موهاشو کوتاه کرد بعد من با ماشین براش تراشیدم. امین کیو سان (ای کیو سان) روز اول مدرسه   روز دیدار با معلم         کاردستی (وقتی امین نقاش...
27 آذر 1392

حافظیه

قرار امین و طناز قبل از رفتن به حافظیه           در حال انداختن سکه داخل حوض آب         امین به خاطر اینکه طناز خانم سس روی چیپس می ریخت قهر کرده و طناز خانم خوش اخلاق هم مثل همیشه با خنده امین رو راضی کرد. امین همچنان در حال ناز کردن و طناز خانم همیشه خندان در حال خندیدن غذا دادن به گربه ی لاغر مردنی (هر چی پیتزا بود دادن به گربه ، آخر سر ما گرسنه موندیم ولی آقای گربه دلی از عزا درآوردن)   در آخر هم ، همین طور که امین جون مشغول غذا دادن به گربه بود. یه پسر از راه رسید و دست طناز خانم رو گرفت و با...
24 آذر 1392